کاش که با هم باشیم
| ||
تا همه یک دفعه با صدای بلند شروع می کنند به گفتن بک یا الله می ترسم هول می شوم . . . می خواهم بگویم . . . همه چیز را به خدا بگویم نمی دانم از کجا باید شروع کنم می گویم بک یا الله . . . . بغض می کنم .می ترسم . گیج شده ام که باید از کجا شروع کنم. از کدام دلگرفتگی ام بگویم . سرم را پایین می گیرم . قرآن را جلو تر می آورم . خجالت می کشم . بک یا الله یاد نماز های قضا شده ی صبح می افتم عذاب قبر. زار می زنم . دارم خفه می شوم. صدایم می لرزد اما می گویم بک یا الله. خدایا قسمت می دهم به تو به الله . بک یا الله حالم بد است. دلم گرفته از خودم عجیب است که می توان با گفتن یک بک یا الله تمام گناهان یک سال پاک شود باز می ترسم نکند خدا مرا نبخشد . جمعیت بلند بلند گریه می کنند. و صدای هق هق گریه ام در صدای مردم ناپدید می شود . بک یا الله . بک یا الله . خدایا مرا ببین . مرا ببین که حتی نمی توانم سرم را بالا نگه دارم . رئوف و مهربان من بیین . ببین فاطمه ساداتت چه خوار و ذلیل شده . بک یا الله. بک یا الله . آخر چه طور می توانم به خاطر تمام گناهانم در طول ده تا بک یا الله توبه کنم . صورتم خیس است . از پشت پرده ی اشکم هیچ چیزرا نمی بینم . بک یا الله . مهربانم . ببخش به خاطر خود خواهی هایم . به خاطر بی توجهی هایم به خاطر نماز های . . . شرمنده ام . شرمنده. تو می دانی که فاطمه سادات بدون تو هیچ است . من نابودم اگر تو مرا نبخشی . از گرما حالم بد شده. قرآن را به آن یکی دستم می دهم. اشک هایم بی اختیار برای خودشان می ریزند. دردی دارم که از گفتنش فرار می کنم. می ترسم که بک یا الله آخر را گویم . به دستمال کاغذی اجازه ی نابود کردن اشک هایم را نمی دهم. می خواهم اینجا بین خودم و خدا اشک هایم را واسطه قرار دهم . خدا یا اشک هایم راببین . من دارم نابود می شوم . نابود. بخشنده ی من . ببخش از مغرفتت. ببخش از آمرزشت. اشک هایم قطع نمی شوند. صدایم در جمعیت گم شده . بک یا الله ه ه ه ه ه.
یا علی التماس دعا
[ یکشنبه 89/6/7 ] [ 5:57 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |